آیا عشق تاریخ مصرف دارد

آیا عشق تاریخ مصرف دارد

 

امروز روز دادگاه بود ومنصور ميتونست از همسرش جدا بشه.منصور با خودش زمزمه كرد چه دنياي عجيبيه، دنیای ما. يك روز به خاطر ازدواج با ژاله سر از پا نمي شناختم وامرو به خاطر طلاقش خوشحالم.
ژاله و منصور 8 سال دوران كودكي رو با هم سپري كرده بودند.انها همسايه ديوار به ديوار يکديگر بودند ولي به خاطر ورشكسته شدن پدر ژاله، پدر ژاله خونشونو فروخت تا بديهي هاشو بده و بعد هم آنها رفتند به شهر خودشون.بعد از رفتن انها منصور چند ماه افسرده شد. منصور بهترين همبازي خودشو از دست داده بود.
7سال از اون روز گذشت منصور وارد دانشگاه حقوق شد.
دو سه روز بود که برف سنگيني داشت مي باريد منصور كنار پنجره دانشگاه ايستا ده بود و به دانشجوياني كه زير برف تند تند به طرف در ورودی دانشگاه مي آمدند نگاه مي كرد. منصور در حالي كه داشت به بيرون نگاه مي كرد يك آن خشكش زد. ژاله داشت وارد دانشگاه مي شد.....ادامه در ادامه مطلب ......

ادامه نوشته

پ ن پ 3

پـَــ  نـَـه پـَــ

(حتما بخونید)


 
 
 ماشینم بنزین تموم کرد وسط جاده, واستادم دم جاده یکی ۲ لیتر بنزین از ماشینش بهم بده که فقط خودمو برسونم به یه پمپ بنزینی, یکی زد بقل گفت آقا
بنزین برای ماشینت می خوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ می خوام باهاش خودمو آتیش بزنم


****************


بعد از چهار ساعت از کنکور تو هوا ۴۰ درجه اومدم خونه خواهرم میگه خسته ای؟ اگه نیستی منو ببر یه جایی میخوام خرید کنم
پـَـَـ نــه پـَـَــ خسته نیستم تو جلسه
کنکور لحاف دشک انداخته بودم داشتم قلیون میکشیدم


*****************


یارو تو مترو داره چراغ قوه میفروشه، صداش کردم اومده میگه چراغ قوه میخوای؟ پـَـَـ نــه پـَـَــــ................ادامه در ادامه مطلب.............

ادامه نوشته

مادر و پدر

 

قدردان باشیم

همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم
که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود…
ولی پدر ...
یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند
خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست
فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد …

بیایید قدردان باشیم

 

طنز

 

( یه کمی خنده هم خوبه )

مناجات یه بنده خدایی با خدا:
خدایا مارا به خاطر یک سیب از بهشت
انداختی رو زمین
به خاطر آب انگور
میندازیمون جهنم!!
با میوه ها مشکل داری؟؟؟

 

ایران کاردار سوئیس رو احضار کرده که بره به آمریکا بگه چرا عربستان نیروهاشو فرستاده بحرین!

 

با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها من بالاترین نمره رو گرفتم.میگه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن..

 

پدر به دختر: دخترم این موقع شب تو بالکن چیکار میکنی؟دختر: دارم ماهو میبینم بابایی!پدر: پس بی زحمت به ماهت بگو خبر مرگش اون ماشینشو خاموش کنه، صداش نمیذاره بخوابیم!!!

 

حکایت

 

راننده تاکسی

مسافر تاکسی آهسته روی شونه‌ی راننده زد چون می‌خواست ازش یه سوال بپرسه…

راننده جیغ زد، کنترل ماشین رو از دست داد…نزدیک بود که بزنه به یه اتوبوس…از جدول کنار خیابون رفت بالا…نزدیک بود که چپ کنه…اما کنار یه مغازه توی پیاده رو متوقف شد… برای چندین ثانیه هیچ حرفی بین راننده و مسافر رد و بدل نشد… سکوت سنگینی حکم فرما بود تا این که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هی مرد! دیگه هیچ وقت این کار رو تکرار نکن… من رو تا سر حد مرگ ترسوندی!"

 مسافر عذرخواهی کرد و گفت: "من نمی‌دونستم که یه ضربه‌ی کوچولو آنقدر تو رو می‌ترسونه"

 راننده جواب داد: "واقعآ تقصیر تو نیست…امروز اولین روزیه که به عنوان یه راننده‌ی تاکسی دارم کار می‌کنم…آخه من 25 سال راننده‌ی ماشین حمل جنازه بودم" !!!

 

چارلی چاپلین

بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین


To fall in love
عاشق شدن

To laugh until it hurts your stomach
آنقدر بخندي که دلت درد بگيره

To find mails by the thousands when you return from a vacation.
بعد از اينکه از مسافرت برگشتي ببيني هزار تا نامه داري

To go for a vacation to some pretty place.
براي مسافرت به يک جاي خوشگل بري

ادامه در ادامه مطلب ........

 

ادامه نوشته

خداوندا ...!

خداوندا...!

اگر روزی بشر گردی

زحال بندگانت با خبر گردی

پشیمان می شدی از قصه خلقت

از اینجا از آنجا بودنت !

 

خداوندا ...!

اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی

لباس فقر به تن داری

برای لقمه ی نانی

غرورت را به زیر پای نامردان فرو ریزی

زمین و آسمان را کفر می گویی ... نمی گویی؟

ادامه در ادامه مطلب ... .

ادامه نوشته

دکتر حسابی

از دلنوشته های پروفسور حسابی (پدر فیزیك ایران


بازی روزگار را نمی فهمم!
من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم!

داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند،
این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند.

همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم،
پس بیاییم آنچه را که به دست می آوریم دوست بداریم.

انسان عاشق زیبایی نمی شود،
بلكه آنچه عاشقش می شود در نظرش زیباست!

ادامه در ادامه مطلب ... .

ادامه نوشته

مادر

 

مادر.....

وقتی خیس از باران به خانه رسیدم...

برادرم گفت: چرا چتری با خود نبردی؟

خواهرم گفت: چرا تا بند آمدن باران صبر نکردی؟

پدرم با عصبانیت گفت: تنها وقتی سرما خوردی متوجه خواهی شد ...

اما مادرم در حالی که موهای مرا خشک می کرد گفت: باران احمق! ...

این است معنی مادر ..........

 

 

پ ن پ

لطیفه پ ن پ

به دوستم ميگم دارم واسه چند روز ميرم آبادان. ميگه واسه كار داري ميري؟
پـَـَـ نــه پـَـَـــ يه دماسنج خريدم دارم ميرم تو دماي بالاي 50 درجه تستش كنم

رفتم الكتريكي مي گم آقا سه راهي دارين؟ ميگه سه راه برق؟!!!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سه راه آذري، دربست

نصفه شب يكي از بالا درمون پريد تو حياط داداشم گفت علي دزده؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ... ادامه در ادامه مطلب ....

 

ادامه نوشته

سلام .

سلامی به دلگیری شام غریبان .

چرا این سلام و دادم ؟ بخاطر این ما ایرانیا یاد گرفتیم از روز اول محرم که امام حسین هنوز شهید نشده عزاداری میکنیم تا روز عاشورا .

یعنی امام حسین و  حضرت عباس و بقیه رو می کشیم بعد میریم خونه هامون . عاشورا که میگذره عزاداریها هم تموم میشه .

اونوقت میاییم دم از امام حسین می زنیم . تا حالا فکر کردیم به این موضوع چرا این جوری عزاداری میکنیم . تا حالا فکر کردید که امام حسین برا چی شهید شد ؟ یا چرا تمام زندگیش و داد ؟ امام حسین ...  . ولش کن از امام حسین هر چی بگیم کمه . ولی به بریم به این فکر باشیم که چرا برا امام حسین اینجوری عزاداری می کنیم .

 

یا حسین

 بر منکر عاشورا لعنت

گویند "می" نمی شود از راه گوش خورد!
من "یا حسین" می شنوم مست می شوم

 

 آنان که رفتند، کاری حسینی کردند. آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند و گرنه یزیدی اند .

 

حسين بيشتر از آب تشنه لبيک بود ، اما افسوس كه به جای افكارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترين درد او را بی آبی نامیدند.

 

حسین یعنی زیبایی، مگر می شود با زیبایی همراه و همسایه بود و زیبا نشد.

 

رمز موفقیت

چگونه موفق شويم

مايكل شوماخر چندين سال متوالي در مسابقات رالي در دنيا اول شد
.

وقتي رمز موفقيتش را پرسيدند، در جواب گفت:


تنها رمز موفقيت من اين است كه زماني كه ديگران ترمز مي گيرند، من گاز مي دهم...


others are sleeping study while

مطالعه کن وقتی که دیگران در خوابند


DECIDE while others are delaying

تصمیم بگیر وقتی که دیگران مرددند


PREPARE while others are daydreaming
خود را آماده کن وقتی که دیگران درخیال پردازیند

BEGIN while others are procrastinating
شروع کن وقتی که دیگران در حال تعللند

WORK while others are wishing
کار کن وقتی که دیگران در حال آرزو کردنند

SAVE while others are wasting
صرفه جویی کن وقتی که دیگران در حال تلف کردنند

LISTEN while others are talking

گوش کن وقتی که دیگران در حال صحبت کردنند

SMILE while others are frowning
لبخند بزن وقتی که دیگران خشمگیند

PERSIST while others are quitting


پافشاری کن وقتی که دیگران در حال رها کردنند

 

هرکی هرکیه

هرکی هرکیه

دو روزه با دختره رفیق شدی، میپرسه فامیلیت چیه؟ میگی میخوای چی کار؟ میگه میخوام ببینم به اسم بچههامون که انتخاب کردم میاد یا نه!!!


به راننده تاکسی میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم، برمیگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود سیگار حساسی!



هر روز تو دانشگاه میبینیم ۱۰۰تا دختر مدرسه ای رو به صف کردن، معلمشونم جلو، آوردن بازدید از دانشگاه ، مگه باغ وحشه اینا رو هر روز میارین بازدید!



اینم از مجلس ختم ، با کفش رفتیم با دمپایی برگشتیم!





یارو رو آوردن تو تلویزیون، زیر اسمش نوشته: کارشناس مسائل یمن!من موندم
.....

 ادامه در ادامه مطلب

 

ادامه نوشته

حدیث

امام صادق علیه‎السلام فرمود:

کسی که دوست دارد بداند آیا نمازش پذیرفته شده است یا آن را نپذیرفته‎اند، با تامل بنگرد که آیا نمازش او را از فحشا و منکر باز داشته؟ پس به اندازه‎ای که او را بازداشته از او پذیرفته می‎شود

 

سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی

به چشم کاسه ی خون و به شال ماتم مـهـدی

سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش

به لحظه های پـر از حزن غرق درد و ملالش

سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب

بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب

سلام من به محرم به دست و مشک ابوالفضل

بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل

سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب

بــه پـاره پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب

سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش

سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش

 

محرم

محرم در راه است ......

محرم در راه است ... تا بار دیگر هفتاد و دو آیه سرخ را بر صحیفه دل هایمان نازل کند و هفتاد و دو کهکشان را در مسیر هستی قرار دهد.

محرم در راه است ... تا بار دیگر پروانه های عاشق جان مان در گرد شمع وجود مولایمان، امام حسین (ع) بال بگشایند.

محرم در راه است ... تا بار دیگر دست دل هایمان را بر پنجره های حرم اباعبدالله(ع) گره بزند و چشمان اشکبارمان را به غبار روبی مزارش میهمان کند.

محرم در راه است ... تا بار دیگر صحرای تفتیده، نخل های سر بریده، خیمه های سوخته و سرهای روی نیزه را در ذهن مان تداعی کند.

محرم در راه است ... تا بار دیگر دلیری، مردانگی، ایثار، از جان گذشتگی، اخلاص و شجاعت را عینیت بخشد.

محرم در راه است ... تا بار دیگر سکوت تاریخ را در هم شکند و فریاد "هیهات منا الذله" را در گوش جهانیان طنین انداز کند.

محرم در راه است ... تا بار دیگر ماوایی باشد برای اشک هایمان، بغض هایمان، نجواهایمان، ... برای دعاهایمان.

محرم در راه است ... ...

اما چه غریب، غریب تر از همیشه ...

 

سال ها پیش عده ای در این روز ها ولی خدا را تنها گذاشتند و شاهد بر نیزه کردن سر برترین افراد گشتند ...

اکنون ما وظیفه خود را دریابیم

اکنون گاه یاری مهدی است ...

ما چه اندیشیده ایم؟

 

کودک و خدا

درد دل کودک با خدای خود

 

داستان کوتاه و غمگین درد و دل کودک با خدا

کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: “می‌گویند فردا شما مرا به زمین می‌فرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می‌توانم برای زندگی به آنجا بروم؟” …..

خداوند پاسخ داد: “از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفته‌ام. او از تو نگهداری خواهد کرد.” اما کودک هنوز مطمئن نبود که می‌خواهد برود یا نه: “اما اینجا در بهشت، من هیچ کار جز خندین و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند.”

خداوند لبخند زد: “فرشته تو برایت آواز می‌خواند، و هر روز به تو لبخند خواهد زد . تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود.”

کودک ادامه داد: “من چطور می توانم بفهمم مردم چه می‌گویند وقتی زبان آنها را نمی دانم؟”

 خدا پاسخ داد : ......... .

ادامه نوشته

عشق واقعی

عشق واقعی

چشمای مغرورش هیچوقت از یادم نمیره .
رنگ چشاش آبی بود .
رنگ آسمونی که ظهر تابستون داره . داغ داغ…
وقتی موهای طلاییشو شونه می کرد دوست داشتم دستامو زیر موهاش بگیرم
مبادا که یه تار مو از سرش کم بشه .
دوستش داشتم .
لباش همیشه سرخ بود .
مثل گل سرخ حیاط . مثل یه غنچه …
وقتی می خندید و دندونای سفیدش بیرون می زد اونقدرمعصوم و دوست داشتنی می شد که اشک توی چشمام جمع میشد.
دوست داشتم فقط بهش نگاه کنم .
دیوونم کرده بود .
اونم دیوونه بود .
مثل بچه ها هر کاری می خواست می کرد .
دوست داشت من به لباش روژ لب بمالم .
می دونست وقتی نگام می کنه دستام می لرزه .
اونوقت دور لباش هم قرمز می شد .
بعد می خندید . می خندید و…
منم اشک تو چشام جمع میشد .
صدای خنده اش آهنگ خاصی داشت .
قدش یه کم از من کوتاه تر بود .
وقتی می خواست بوسش کنم ٫
و...

ادامه نوشته

سلام

سلااااااااااااااام سلاااااااااااااام سلااااااااااااااااام .

آخه سلام سلامتی میاره

سلام به یگانه عزیزم . سلامی به گرمی تابستون دلامون .

سلام به علی عزیزم . سلامی به گرمی بخاری های خونمون .

و آخر از همه سلامی به گرمی عشق بی انتها به حسام عزیزم  که تنها رفیق شبهای عاشقیم .

خیلی خوشحال عضو خانواده این وب شدم .

یه آرزو دارم . آرزوم اینه که تمام عاشقا به عشقشون برسن و اگر نرسیدن کسی رو پیدا کنن که واقعا از ته دل عاشقش باشن و زندگی عاشقانه داشته باشن . دوستون دارم .