گاهي دلت بهانه هايي مي گيرد که خودت انگشت به دهان مي ماني...
گاهي دلتنگي هايي داري که فقط بايد فريادشان بزني ...اما سکوت مي کني...
گاهي پشيماني از کرده و ناکرده ات ...
گاهي دلت نمي خواهد ديروز را به ياد آوري انگيزه اي براي فردا نداري و حال هم که...
گاهي فقط دلت مي خواهد زانوهايت را تنگ در آغوش بگيري و گوشه اي از گوشه ترين گوشه اي که مي شناسي بنشيني و فقط نگاه کني ...
گاهي چقدر دلت براي يک خيال آسوده تنگ مي شود ...
گاهي دلگيري ...شايد از خودت ...شايد
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۳۹۱ ساعت 16:14 توسط یگانه
|